دیدگاههای سیاسی استاد سیدجلال الدین آشتیانی
- جمعه, می 18, 2012, 11:21
- آشنایی با استاد آشتیانی, نظرات و دیدگاه ها
- 6,809 بازدید
- ۲ comments
علاوه بر این، سید در حوزه نجف، نزد آخوند ملاحسینقلی همدانی فلسفه و عرفان نظری را فراگرفته است و این نشان میدهد که سید علاوه بر «سیاست»، اهل «فلسفه و عرفان» هم بوده است… ممکن است پیرو فلسفه اشراق صدرایی نباشد که به نظر من هست اما به هرحال، نه تنها بهدور از فلسفه مشاء و اشراق نیست، بلکه عمیقاً با مکاتب فلسفی شرقی و غربی آشناست.
استاد جلالالدین میگفت: «پس چرا آثاری ندارد؟» من میگفتم: لزومی ندارد که هر فیلسوفی آثار مکتوبی مانند اسفار ملاصدرا داشته باشد، شهید استاد مطهری ضمن اشاره به مکتب حکیم سبزواری در نجف و شاگردان وی و شخصیتی چون آخوند ملاحسینقلی همدانی، تلّمذ سید در نزد آخوند را یکی دیگر از شگفتیهای زندگی این مرد خارقالعاده میداند و بلکه آن را نشاندهنده و بُعد دیگری از شخصیت سیدجمال مینامد: «… بزرگترین حسنه حکیم سبزواری، مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی فقیه نامدار، آخوند ملاحسینقلی همدانی درجزینی است… اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزواری به حضور در حوزه او افتخار میکنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردی مفتخر است. حوزه تعلیم و تربیت مرحوم آخوند ملاحسینقلی بیشتر حوزه تربیت بود تا تعلیم، حوزه انسانسازی بود. از این حوزه مردان بزرگی برخاستهاند. از مطالعه مواضع متفرقه کتاب «نقباءالبشر» میتوان به وسعت دایره آن پی برد.
طبق آنچه از مدارک و اسناد منتشره درباره سیدجمالالدین اسدآبادی معروف به «افغانی» به دست میآید، سید در مدت اقامتش در نجف از محضر دو نفر بهرهمند شده است: یکی شیخ انصاری و دیگر آخوند ملاحسینقلی. نظر به اینکه تصریح شده که سید در نجف به تحصیل علوم عقلی اشتغال داشته به علاوه از آثارش کم و بیش پیداست و هم تصریح شده که سید از محضر این دو نفر استفاده کرده است، ظاهر این است که سید علوم عقلی را نزد آخوند آموخته است. علیهذا سیدجمال با یک واسطه شاگرد حکیم سبزواری است. سیدجمال طبق مدارک موجود، در مدت اقامت در نجف با مرحوم سیداحمد کربلایی تهرانی و مرحوم سیدسعید حبوبی از شاگردان آخوند همدانی که به وارستگی و طی مراحل سیر و سلوک معروفند، رفاقت و صمیمیت داشته است، و این یکی دیگر از شگفتیهای زندگی این مرد خارقالعاده است و بُعد تازهای به شخصیت او میدهد». (مجموعه آثار شهید مطهری، ص۵۳۸، ج۱۴)
… در مورد رساله نیچریه یا ناتورالیسم، باید توجه داشت که همین رساله به ظاهر کوچک در مطالب خود به براهین عقلی و دلائل فلسفی استناد میکند و نشان میدهد که مؤلف آن، علاوه بر تسلط بر فلسفه اسلامی، با فلسفه قدیم یونان و فلسفه معاصر غرب، آشنائی کامل داشته است. در همین رساله، سید ثابت میکند که مدعیان فلسفه در عصر او، ابتکاری از خود به خرج ندادهاند، بلکه عقاید فلاسفه مکتب یونان را با عباراتی دیگر مطرح ساختهاند.
علاوه بر رساله فوق، سید در یک سخنرانی در نوامبر ۱۸۷۲م در کلکته که تحت عنوان «لکچر در تعلیم و تربیت» ایراد نموده، ضمن اشاره به تمدّن هند و ارزش علم میگوید: «همه علوم با یکدیگر پیوند ریشهای دارند و هیچکدام به طور مستقل نمیتواند سعادت و رفاه جوامع بشری را فراهم کند، و ما نیاز به علمی داریم که رهبری همه علوم را بهعهده دارد و آن «علم فلسفه» است و سپس میگوید: این علم که به منزله روح جامع و به پایه قوت حافظه و علت بقیه بوده باشد، علم فلسفه به معنی حکمت است؛ زیرا موضوع آن عام است و علم فلسفه است که لوازم انسانی را بر انسان نشان میدهد و حاجات به علوم را آشکار میسازد. اگر فلسفه در امتی از امم نبوده باشد و همه آحاد آن امت عالم بوده باشند، به آن علومی که موضوعات آنها خاص است، ممکن نیست که آن علوم در آن امت مدت یک قرن یعنی صد سال بماند و ممکن نیست آن امت بدون روح فلسفه استنتاج نتایج از آن علوم کند.»
سید در یکی دیگر از مقالات خود مینویسد: «فلسفه است که انسان را بر انسان میفهماند و شرف انسان را بیان میکند و طریق لائقه را به او نشان میدهد. هر امتی که رو به تنزل نهاده است، اول نقصی که در آنها حاصل شده است، در روح فلسفی حاصل شده است. پس از آن، نقص در سایر علوم و آداب و معاشرت آنها سرایت کرده است…»
علاوه بر این، سید در مقاله «فوائد فلسفه» و مقاله «اسباب حقیقت سعادت و شقای انسان» نیز باز مسائل فلسفی مهمی را مطرح میسازد که متأسفانه نقل همه آنها در این مختصر مقدور نیست؛ ولی همه «رسائل و مقالات» فلسفی وی، توسط اینجانب جمعآوری شده که نشاندهنده اهتمام خاص سید به فلسفه است.
این جانب در برنامه تحقیقاتی خود، در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، به لطف استاد گرانقدر عبدالحسین حائری حفظهالله مجموعه مخطوطات و کتابهای سید را مورد بررسی قرار دادهام و در میان آنها دو رساله فلسفی –عرفانی عجیبی از سید پیدا کردهام یکی به نام: «الواردات فی سرّ التجلیات» و دیگری «مرا‡ه`العارفین». این دو رساله را اگر کسی مطالعه کند و نام مؤلف و نویسنده آن را نداند، فکر میکند که آنها را ملاصدرا، حکیم سبزواری یا علامه طباطبائی نوشته است. خوشبختانه این دو رساله را همراه چند مقاله فلسفی دیگر سید، تحت عنوان: رسائل فیالفلسفه و العرفان در «قم» و «قاهره» دو بار چاپ کردهام و اکنون در دسترس همگان قرار دارد. این دو رساله آشنایی کامل سید را با فلسفه اشراق نشان میدهد و هرگونه شبههای را در این زمینه برطرف میسازد…
متأسفانه اشتغالات پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به من این امکان را نداد که رسالهها را خدمت استاد آشتیانی ببرم و ببینیم که آیا هنوز معتقد خواهد بود که سید اهل فلسفه نیست؟
از همه مهمتر یک اثر جاودانهای هم در فلسفه و کلام از سید به جای مانده است که شاگرد معروف وی شیخمحمدعبده آن را تقریر کرده و آن تعلیقات بر «شرحعقائد عضدیه» است و در این کتاب که خوشبختانه حقیر آن را در مدت اقامت در مصر، در واقع «کشف» کردم، با مقدمهای تحقیقی از این جانب و استاد دکتر محمدعماره، از سوی مکتبه`الشروق الدولیه، در قاهره منتشر گردید. که باز به خوبی نشان میدهد که سید تا چه حد مرحلهای از اوج، در مسائل کلامی فلسفی قرار داشته است.
البته همه مقالات و آثار فلسفی – کلامی سید، در ضمن «مجموعه کامل آثار» وی که توسط این جانب در ۹ جلد در قاهره – ۲۰۰۲ م، – منتشر گردید، آمده است و بیتردید کسی که آن مباحث را مطالعه نماید، خواهد دید که سید، یکی از فلاسفه بزرگ جهان اسلام بوده است.
بیسبب نیست که دکتر ابراهیم مدکور، از اساتید معروف فلسفه در مصر، در کتاب ارزشمند خود «فیالفلسفه`الاسلامیه»، فصلی را به مقایسه بین آرای فارابی و سید اختصاص میدهد و در مورد عدم اقدام وی به تألیف مستقل هم، مینویسد:«سید جمالالدین مانند سقراط بود و بیشتر به القا و بیان تعالیم و اندیشههای خود اعتقاد داشت تا تألیف و کتابت».
علامه بزرگوار شیخ آقا بزرگ تهرانی هم در جلد اول کتاب گرانسنگ «طبقات اعلامالشیعه» (چاپ نجف ۱۳۷۴ ق) در شرح حال «سیدهمدانی» مینویسند: «از اعاظم فلاسفه و از شخصیتهای بزرگ اصلاحطلب شیعه است… و اگر چنین نبود، او را حکیم اسلام و فیلسوف شرق نامگذاری و ملقب نمیکردند». ( این مقاله علامه آقا بزرگ تهرانی توسط این جانب ترجمه و در نخستین شماره فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» قم، ص ۱۰ به بعد چاپ شده است).
و استاد محمدرضا حکیمی که به دقت نظر و تحقیق و تفحص منطقی و منصفانه معروف است، در کتاب خود درباره سید چنین مینویسد: «در این سده اخیر کدام فیلسوف ایران و اسلام عظیمالقدرتر از سید جمالالدین داشتهایم؟ فیلسوفی که از دیدگاه ویژه فلسفی نیز میتوان او را یکی از بهترین اخلاف فارابی و ابن سینا و ابوالحسن عامری و امثال اینان در فلسفه سیاسی و ابنخلدون در فلسفه اجتماعی، دانست… فیلسوفی که باید او را پس از ابونصرفارابی، بزرگترین فیلسوف سیاسی اسلام دانست.» (شیخ آقا بزرگ، تألیف استاد حکیمی، چاپ تهران، ص ۹۷).بدین ترتیب برخلاف نظر استاد جلالالدین، سیدجمالالدین، نیز هم جمال دین بود هم جلال فلسفه؛ و هم جلای سیاست! مانند خود استاد جلالالدین.
و البته سید از ما نپذیرفت که از این قماش اطرافیان ناصالح و مشکوک در اطراف آقای دکتر مصدق هم بودند که آتش بیار معرکه، به خاطر منافع خاص خودشان شدند و در واقع میداندار معرکه آنها بودند که توانستند جناب پیشوا را قانع کنند که اهمیت نقش و مقام و موقعیت آیتالله کاشانی را به دست فراموشی بسپرد و ناگهان «مستظهر به پشتیبانی ملت» گردد؛ ولی از این «پشتیبانی ملت» در مقابل اوباش و مزدوران کودتاچی ۲۸ مرداد، هیچ خبری نشد و آیتالله کاشانی هم که کاملاً توسط همین آقایان «خلعسلاح» شده بود، کاری نمیتوانست مانند ۳۰ تیر انجام دهد و در واقع این آقایان با انحصارگرایی مطلق و زیادهطلبی فردپرستی و طرد عناصر اصلی نهضت و جناح اسلامی آن، نهضت را به شکست کشانیدند.
این ادعای ما را نامه خلیل ملکی تأیید میکند و در نامهای به دکتر امیر پیشداد مینویسد: «… انتقادی که این بار دارم مربوط به این است که از دکتر مصدّق بتی ساخته می شود و اشتباهات سیاسی او را به احزاب نسبت می دهید که، گویا، بمناسبت ضعفِ ایدئولوژیکِ احزاب طرفدار جبهۀ ملّی بوده که مصدّق موفّق نشده است، البته موضوع مفصل است و در این جا نمی توان طرح کرد. بطور خلاصه و در حقیقت، اعلام عقیده و تذکر بعضی از واقعیات:
۱- دکتر مصدّق به احزاب عقیده نداشت و حتّی خود را مافوق جبهۀ ملّی و احزاب اعلام کرده و موقع انتخابات (دورۀ هفدهم) موجب شد که جبهۀ ملّی بکلّی تعطیل گردید، و پس از آن، من اصطلاح «نهضت ملّی» را جانشین «جبهۀ ملّی» ـ که دیگر نبود ـ کردم. در مجلس نیز دیگر فراکسیون جبهۀ ملی نبود، بلکه فراکسیون نهضت ملّی بود. با وجود تذکّرات مستمرّ و دائمی من، به حزب و حزب بزرگ عقیده نداشت. فقط بعد از ۹ اسفند توانستم او را متقاعد کنم امّا متأسفانه بمناسبات دیگر، کار از کار گذشته بود.
۲- صحیح است که حزب استالینی توده کارشکنی می کرد. اما صحیح تر، اصطلاحی است که عامّه مردم آن را اختراع کردند: «توده نفتی»، یعنی ترکیب سیاست انگلیس و حزب توده کارشکنی می کرد، و این ضعف ایدئولوژیک ما نبود که موجب شکست شد، ضعف ایدئولوژیک دکتر مصدّق و تمام رهبران نهضت ملّی بود که از کارشکنی های حزب توده ـ نفتی سر در نیاوردند و آلت دست انگلیس ها گردیدند و ما را که از کارشکنی های حزب توده پرده برمی داشتیم، اغلب تخطئه کردند. ۳- ۲۸ مرداد اجتناب پذیر بود. عدم آگاهی رهبری موجب شکست شد. این موضوعی نیست که ما پس از گذشت زمان گفته باشیم. در آن زمان هم، شرایط و عوامل شکست را برشمردیم و هم عوامل پیروزی را پیشنهاد کردیم. اسناد و مدارک و شواهد زیاد هست که حزب زحمتکشان (نیروی سوّم) عوامل پیروزی را برشمرده و پیشنهاد کرده، هم در روزنامه (نیروی سوّم) و هم بیشتر بطور شفاهی به خود دکتر مصدّق اعلام کردیم. اما ضعف ایدئولوژیک او و عدم آشنائی او به سیاست جهانیِ روز موجب شکست گردید. پیشنهاد من (به اختصار چنین بود):
البته تراست های نفت آمریکا پیوسته پشتیبان شرکت نفت (ایران و انگلیس) بود، اما سیاست دولت آمریکا در بدو کار و تا اواخر عینِ سیاست انگلستان نبود. مصدّق کاری کرد که آمریکا را دربست با انگلیس هماهنگ ساخت تا نقشه کودتای ۲۸ مرداد به دست سیا و حکومت نامرئی عملی شد… و بسیاری نکات دیگر، که امیدوارم حوصله کنم و آنها را روی کاغذ بیاورم.» (تهران: ۱۸/۲/۱۳۴۶، خلیل ملکی)
لازم به یادآوری است که طبق نوشته آقای امیر پیشداد:
«پس از انشقاق در حزب زحمتکشان ملّت ایران و جدا شدن دکتر مظفّر بقایی از آن به تشویق و با کمک دکتر حسین فاطمی، خلیل ملکی هفته ای یکبار، شنبه شب ها، از دی ماه ۱۳۳۱ تا مرداد ۱۳۳۲» به دیدن دکتر مصدّق می رفت و دربارۀ مسایل ایران و جهان گفت و گو و تبادل نظر می کردند. برای آگاهی بیشتر از علل و عوامل انشقاق در حزب زحمتکشان و حوادث نهم اسفند ۱۳۳۱ مراجعه فرمایید به کتاب خاطرات سیاسی خلیل ملکی با مقدمۀ محمد علی همایون کاتوزیان…» (نامه های خلیل ملکی، نشر مرکز، تهران ۱۳۸۱) (نامهها ص ۴۱۵)
این خلاصه دیدگاه «آقاجلال» درباره فدائیان اسلام و علت عدم وساطت در نزد مرحوم آیتالله حاج آقا حسین بروجردی بود؛ ولی به عقیده من، مسئله از این قرار نبود و نمیتوان به این سادگی درباره این موضوع به داوری نهایی رسید، و البته حوادث تاریخی نیم قرن گذشته در ایران به خوبی نشان میدهد که مبارزه «فدائیان اسلام» اگر در «قم» مورد پسند قرار نگرفت ، در تهران و جاهای دیگر، نه تنها مورد پسند واقع شد، بلکه دارای آثار و نتایج مثبتی هم بود که مرحوم آیتالله طالقانی و برادر ارجمند، مهندس عزتالله سحابی در بیانات و یا مصاحبههای خود به آن اشاره کردهاند.
آیتالله طالقانی در سخنرانی خود در «احمدآباد» در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷، چنین میگوید:«…نهضت اوج گرفت، چه شد که اوج گرفت؟ باز میرسیم به همین اشاره آیه قرآن: «انالله لایغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» آن وقتی که وحدت نظر بود، گروههای ملی و دینی و مذهبی همه در یک مسیر حرکت کردند، مراجع دینی مانند مرحوم آیتالله خوانساری، آیتالله کاشانی، فدائیان اسلام اینها هر کدام با هم شروع کردند به حرکت و به حرکت درآوردن ملت، هر کدام به جای خود، فدائیان اسلام، جوانان پرشور و مؤمن راه باز میکردند، موانع را برطرف میکردند، یک مانع را از سر راه برداشتند، انتخابات آزاد مشروع شد، مانع دیگر را برداشتند، صنعت نفت در مجلس ملی شد، فتوای مراجع و علما برای انتخابات و پشتیبانی از دولت ملی در تمام دهات و روستاها و در میان کارگرها، همه یک شعار شد، همه یک حرکت بود، همه یک هدف بود، بعد چه شد؟ از کجا ضربه خوردیم؟ پیش از ضربه خارجی، ضربه از درون خودمان خوردیم، اینها همه برای تذکر است، بیان واقعیات است برای اینکه موضع و موقع کنونی خودمان را درک کنیم…»
و مهندس عزتالله سحابی، در ضمن یک مصاحبه مفصل با روزنامه اطلاعات چنین میگوید: «… در اواخر سال ۲۸ که در انتخابات تهران تقلبات زیادی شده بود، با ترور هژیر توسط مرحوم سیدحسین امامی انتخابات به هم خورد و دوباره در سال ۲۹ انتخابات دوره ۱۶ تجدید شد. … در انتخابات مجدد دوره ۱۶ فدائیان دخالت مؤثر داشتند و در واقع گارد ضربت و عامل فعال بودن جبهه ملی آن موقع، همین فدائیان بودند. اداره انتخابات و حفاظت از صندوقهای را‡ی را نیروی عملی آنان میگرداند، والا افراد جبهه ملی اهل آن جور کارها نبودند. آنها روشنفکرانی اهل بحث و مباحثه بودند؛ ولی فدائیان اسلام اهل مبارزه و عمل بودند. در سال ۱۳۲۹ که رزمآرا روی کار آمد، باز هم فدائیان اسلام در مبارزه جبهه ملی علیه او، نقش اساسی داشتند. تا اینکه شعار «ملی شدن نفت» مطرح شد و آیتالله کاشانی هم در همان سال از تبعید برگشت. فدائیان اسلام استقبال بسیار شایانی از ایشان به عمل آوردند.
نواب صفوی و دوستانش مشکل اصلی ایران را در وجود شاه میدیدند و نظر او مبارزه با دربار بود، ولی جبهه ملی، مرحوم کاشانی و دکتر مصدق و دیگران، رزمآرا را مشکل اساسی میدانستند. نواب سرانجام تسلیم نظر آنها شد و قرار شد که رزمآرا به وسیله فدائیان از میان برداشته شود. پس از ترور او، راه برای بالا آمدن جبهه ملی، ملی شدن نفت و یک گام به پیش علیه استعمار انگلیس برای ملت ایران برداشته شد و در این جریان دربار ناچار از عقبنشینی شد و با ریاکاری در مقابل نیروهای ملی تسلیم شد… در این موقع بین نواب صفوی و جبهه ملی اختلاف ایجاد شد. فدائیان معتقد به ادامه مبارزه علیه شاه بودند، ولی جبهه ملی این را مصلحت نمیدانست. دکتر مصدق و مرحوم کاشانی هم این اعتقاد را داشتند، همه اعضای جبهه ملی جز «نریمان» خواهان مبارزه در چارچوب قانون بودند و اینکه عملاً کاری به کار دربار نداشته باشیم.فدائیان به سمت مبارزه قهرآمیز کشیده شدند. جبهه ملی میخواست در ک-ادر قانون اساسی علیه استعمار بجنگد و چون علیه استعمار میجنگید، میخواست در آن مرحله به نیروهای داخل-ی نپردازد. البته بعدها خود مرحوم دکتر مصدق به این مسائل پ-ی برد که نمیتوان با استعمار جنگید و پایگاههای داخلیاش را کاری نداشت…» (روزنامه اطلاعات، مورخ ۲۷ دیماه ۱۳۵۹ ص ۶ و ۷).
و شاید نیازی نباشد توضیح دهیم که بخشی از یاران وفادار و فداکار حضرت امام خمینی (قدس سره) در مبارزه طولانی نهضت اسلامی عصر ما، مانند شهید امانی، شهید عراقی، شهید محلاتی و دهها نمونه دیگر، همگی از تربیتیافتگان مکتب شهید نواب صفوی بودند…
البته من خود یک بار این شبهات بعضیها را برای استاد آشتیانی نقل کردم و او گفت: «ببینید شما خوب میدانید که بعضی از این مدعیان وقتی من پیش امام تلمذ میکردم، هنوز متولد نشده بودند و بعضی دیگر هم، وقتی من امام را «المجاهدالکبیر، سید الفقهاء والعرفا و رئیس المله`والدین» مینامیدم، جرا‡ت بردن نام امام را، به هر دلیلی، نداشتند…» بعد نسخهای از نوشته چاپ شده خود را در در مقدمه کتابی- در این رابطه به من داد که در آن چنین آمده است: «در شرح مشاعر، در بحث اصالت وجود، «ملاصدرا» به مناسبت، کلام محقق شریف را در بساطت مشتقات از حواشی میرشریف بر «شرحمطالع» نقل نموده است.
نگارنده در تعلیقات بر این موضع از شرح، بعد از نقل کلام محقق دوانی و فقیه متضلع، حاج شیخ محمدحسین اصفهانی نوشتهام: قال بعض الاساتید – ادامالله حراسته – «ان لفظ المشتقالاسمی القابل للحمل علی الذوات موضوع لامر وجدانی قابل للانحلال الی معنون مبهم و عنوان دون النسبه…» و در تعلیقه نوشتهام:« و المراد من بعض الاساتید هوالسید الاجل الاکرم و المطاع المفخم العلامه` المجاهد الکبیر، سید الماجد الفقهاء و العرفاء رئیس المله` و الدین، الحاج آقا روحالله الخمینی ادامالله ظله الشریف».
در اغلب آثار خود از مرحوم امام (رضوانالله علیه) مطلب نقل کردهام با ذکر عناوین مذکور، در دورانی که ذکر نام او غدغن و رساله عملیه او به قول برخی قاچاق بود. کسی از ارباب علم و معرفت به ما اعتراض نمیکرد چرا با این عناوین از آن بزرگ یاد مینمایی؟ و ما نیز با شناسایی کامل و معرفت تام به او ارادت داشتیم و جاذبه علمی و جامعیت او تأثیری عمیق داشت؛ چنان که مرحوم آیتالله العظمی بروجردی(اعلیاللهقدره) روزی به نگارنده فرمودند:«آقای حاجآقا روحالله چشم و چراغ حوزهاند.» منظور حقیر آن است که امام (قدسالله روحه) قبل از ورود در میدان مبارزه با حکومت زمان، علماً و عملاً مورد تصدیق همگان بودند و منکر نداشتند، جز مغرضان که در هر عصر وجود دارند. رساله مصباح الهدایه و شرح دعای سحر، اعتقادات اوست در ولایت و سر مویی انحراف از اصول و قواعد تشیع در آثار و افکار و گفتار و نوشتجات و تألیفات آن بزرگ انسان کامل دیده نمیشود و آنچه میگفت و انجام میداد، به دور از مداهنه و مصلحتاندیشیهای جزئی جائز در سنت سیاست بود.
در مبارزه علیه دربار جمعی از روحانیون تابع صرف امام بودند و اگر امام رهبری مبارزه را به عهده نگرفته بودند، آنها نقشی ایفا نمیکردند؛ یعنی تن به رهبری فرقههای به ظاهر اسلامگرا و در باطن چپرو نمیدادند. اگر امام (قدسالله روحه) بدون فوت وقت پس از انقلاب از گسترش نفوذ فرقههای چپگرا و منافق پیشگیری نمیکردند و پی به نقشی که آنها در صدد اجرای آن بودند نبرده بودند و یا خویش را به ایران نرسانده و شخصاً زمام امور را در دست نمیگرفتند و رژیم نیز ساقط میشد، ملت ایران به مصائب بیشماری مبتلا میشدند و آن جماعت که رسالت خود را در پیاده نمودن یا به اجرا گذاشتن دین توحیدی بیطبقاتی میدانستند، سلطه پیدا میکردند، به احدی ابقا نمینمودند.
رحلت امام طبقات مختلف را به جنب و جوش آورد و میلیونها انسان مانند قلزمی خروشان از تهران و همه شهرستانها جهت کسب فیض حضور در تشییع این مرد بزرگ و انسان الهی، در سطح جهان آن چنان کوبنده بود که کثیری از مخالفان یا ناراضیان مستأصل ریزهخوار، عمیقاً تحت تأثیر و مخالفان اصل رژیم اسلامی در حالت حیرت و بهت قرار گرفتند.
روابط غیبی بین قلوب، مرئی و محسوس نیست؛ ولی آثار، از آن روابط حکایت میکند. محبوبیت امام در قلوب عموم کامن و مستور بود و خبر رحلت امام (قدسسره) و از دست دادن گوهری که چیزی جای آن را نمیگیرد، عشق کامن را ظاهر ساخت و صفوف ملت را به هم پیوست و محکم نمود و آب رفته از برکت رحلت آن رادمرد به سرعت به جوی بازگشت و باید این فیض پربرکت غیبی را براثر خدمت به مردم و نجات تدریجی آنها از مشکلات زنده نگهداشت و قدر این نوع مواهب را باید دانست و کاری کرد که زائل نشود. تشریک مساعی نموده و اگر چندین سال متوالی منظم و مرتب همگی در صف واحد دست به دست هم بدهیم و وطن را به نحو طبیعی به طرف کمال سوق دهیم، حق زندگی خواهیم داشت. امیدواریم که مقاصد آن بزرگ را در بنیانگذاری حکومت اسلامی دنبال نماییم…»
بدین ترتیب، مراتب ارادت قلبی و عملی جلالالدین نسبت به امام و موضع وی درباره انقلاب اسلامی، روشن میگردد و ایشان به طور شفاف، ضمن دعوت به «وحدت» و تشکیل «صفواحد» خواستار میشود که همه دست به دست هم دهیم و مقاصد امام را در بنیانگذاری حکومت اسلامی، دنبال نماییم.
درباره نویسنده
۲ Comments on “دیدگاههای سیاسی استاد سیدجلال الدین آشتیانی”
نوشتن دیدگاه
شما میتوانید از تصاویر مخصوص خود در قسمت نظرات استفاده نمایید برای اینکار از وب سایت آواتارکمک بگیرید .
با سلام . از اینکه این سایت را درست کرده اید تا عقاید آقای آشتیانی را اعلام کنید متشکرم . مثلا جالبه که فدائیان را زیاد تحویل نمی گرفته . برخی مواقع آتقدر نواب صفوی را بالا می برند که انگار کل روحانیت و مردم را رهبری می کرده است . نواب صفوی هم خاکستری بوده . کلا نگاه سیاه و سفید به تاریخ درست نیست .
در شکل و محتواى این صفحه با توجه به عنوان آن به مرحوم آشتیانی ظلم شده است:
این صفحه با عنوان دیدکاههاى سیاسی ایشان تیتر دارد
و باید در مقام تقریر این دیدکاهها باشد و شواهد تایید و وجوه و نکات جنین دیدکاهی بیان شوذ
اما این صفحه بیشتر ردیه علیه آشتیانی است تا تقریر دیکاههاى سیاسی او
دوسه جمله درباره نظر آشتیانی لاى انبوه رد و ایراد نویسنده آمده است
آن هم قبل از طرح مشروح نظر آشتیانی بطور واضح
بجاست مدیرسایت مطالب وارده را تدوین مناسب کند
ابتدا نقل دیدکاه اشتیانی بیاورد
بعد ارزیابی دقت نقل
بعد شرح دیدکاه و وجوه و شواهد نظر آشتیانی
آخر کار نقد آشتیانی
==================
همانطور که واضح است و اصلا جنان شبهه اى وجود نداشته و ندارد مرحوم آشتیانی از امام خمینی تجلیل می کرد و طرح این تیتر و شبهه که بعضی فکر می کنند ….نوعی تحریف و دروغ است
مکر فیلسوف و عارف و دانشمند و شخصیت فکری در سطح آشتیانی و در شرایط جسمی سخت حتما باید بست و منصب در ج . ا. ا قبول کند تا موافق باشد؟
جیزی که جرات نکرده نویسنده بکوید نقدها و انتقادهای فراوان مرحوم اشتیانی از برخی افرادی بود که متصدی مناصب بودند و هستند
جرا یک شخصیتی مثل اشتیانی اکر کوجکترین تفاوت نظر داشت باید مخالفت تلقی شود و بعد به اسم دفع شبهه دروغین بخواهند جواب بدهند
===========
از نکات بارز سیاسی مرحوم اشتیانی مخالفت و زاویه شدید با کروههاى التقاطی و منافقین بود و سوابق ارتباطی برخی متصدیان عالیه را بیان می کرد و همینها موجب نارضایتی برخی بود
========
از نظر سطح هوشمندی سیاسی مرحوم اشتیانی در مرتبه مشاور امنتیی سیاسی مرحوم بروجردی بود
و این خیلی جیزها را می تواند بفهماند
=========
اشکال به فدائیان اسلام فراتر از انجه نویسنده نوشته است بود
فدائیان اسلام وقتی کودتای ۲۸ مرداد شد به شاه تبریک کفتند
مطلبی که علنا در جراید منعکس شد و کسی درباره اش حرفی نمی زند
=============
و مطالب درباره دیدکاههاى سیاسی مرحوم آشتیانی بسیار است
اکر مدیر سایت این بخش را سامان داد بنحوی که اشاره کردم
و براى هر دیدکاه ایشان صفحه فرعی اختصاص داد و ذیلش تقریر مشروح و ذکر شواهد و مؤیدات
و نهایتا نقد نظر آشتیانی باشد
و تضمین هم بدهد که جیزی را حذف نکند ولو مخالف جو رایج سیاسی باشد
آنوقت نکته هاى بسیاری از دیدکاههاى مرحم آشتیانی را اینجا نشر می دهم
ان شاء الله